و خدا عشق را آفرید

a little love can change it all

و خدا عشق را آفرید

a little love can change it all

آن روزها

آن روزها همه چیز مال ما بود.

و هیچ چیز مال ما نبود.

نه کوه، نه دریا، نه کافه، نه رقص و نه آواز. دلخوش به کارهای قدغن.

مانتوهای رنگی، موهای رنگی، صورت های رنگی

نفس های بریده

تپش های تند

فریاد های فروخورده

گریه های پنهان

خنده های کش دار

شیطنت های بچگانه

فکرهای منطقی

ژست های روشنفکری

و این ذره ذره، ثانیه ثانیه، و نفس نفس عمرمان بود که می پیچید دود می شد و ما محو محو می شدیم. فراموش می شدیم. گم می شدیم. تنهای تنها. غریب غریب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد