پس پای ها استوارتر بر زمین بداشت * تیره ی پشت راست کرد * گردن به غرور برافراشت* و فریاد برداشت: اینک من! آدمی! پادشاه زمین!
و جانداران همه از غریو او بهراسیدند * و غروری که خود به غرش او پنهان بود بر جانداران همه چیره شد * و آدمی جانوران را همه در راه نهاد * و از ایشان بر گذشت * و بر ایشان سَر شد از آن پس که دستان خود را از اسارت خاک باز رهانید.
پس پشته ها و خاک به اطاعت آدمی گردن نهادند * و کوه به اطاعت آدمی گردن نهاد * و دریاها و رود به اطاعت آدمی گردن نهادند * هم چنان که بیشه ها و باد * و آتش، آدمی را بنده شد * و از جانداران هر چه بود آدمی را بنده شدند، در آب و به خاک و بر آسمان؛هر چه بودند و به هر کجای * و ملک جهان از آن ِ او شد * و پادشاهی آب و خاک ، او را مسلم شد * و جهان به زیر نگین او شد به تمامی * و زر را سکه به نام خویش کرد از آن پس که دستان خود را از بندگی خاک باز رهانید*
پس صورت خاک را بگردانید * و رود را و دریا را به مُهر خویش داغ بر نهاد به غلامی * و به هر جای ، با نهاد خاک پنجه در پنجه کرد به ظفر * و زمین را یکسره باز آفرید به دستان * و خدای را، هم به دستان * به خاک و چوب و به خرسنگ * و به حیرت در آفریده خویش نظر کرد ، چرا که با زیبایی ِ دست کارِ او زیبایی هیچ آفریده به کس نبود * و او را نماز برد ، چرا که معجزه ی دستان او بود از آن پس که از اسارت خاکشان وارهانید *
پس خدای را که آفریده ی دستان معجزگر او بود با اندیشه ی خویش وانهاد * و دستان خدای آفرین خود را که سلاح پادشاهی او بودند به درگاه او گسیل کرد به گدایی ِ نیاز و برکت.
کفران نعمت شد* و دستان توهین شده، آدمی را لعنت کردند چرا که مقام ایشان بر سینه نبود به بندگی.
و تباهی آغاز یا فت....